باغ آلبالو

کتاب باغ البالو بقلم انتوان چخوف و ترجمه از بزرگ علوی چاپ دهه 40 کاملا سالم و با کیفیت عالی ، قیمت 15000 تفروخته شد

نمایشنامه «باغ آلبالو» نوشته آنتوان چخوف (۱۹۰۴-۱۸۶۰)، نویسنده و نمایش‌نامه نویس روسی، است. 
«باغ آلبالو» آخرین اثر اوست که پس از مرگش به روی صحنه رفت. داستان این اثر درباره یک زن اشراف‌زاده روس است که به علت قرض رو به ورشکستگی است و باغ خاطره‌انگیز آلبالویشان در گرو بانک است و به علت نبود منابع مالی کافی در خانواده، قرار است به زودی باغ و ملکشان حراج شود.

خانواده این زن هیچ کاری برای نجات باغشان انجام نمی‌دهند و باغ به یک دهقان‌زاده تازه به ثروت رسیده، فروخته می‌شود.
در این نمایشنامه، حادثه عمده‌ای که ایجاد اضطراب و هیجان یا دلهره و ترس و یا حیرت و وحشت کند روی نمی‌دهد. اشخاص نمایش همان آدم‌هایی هستند که در زندگی روزمره به آنها برمی‌خوریم.
هیچ کدام نقش برجسته‌ای ندارند و آن‌چنان قهرمانی نیستند که در هنگام نمایش این نمایشنامه ناگزیر به انتخاب ستاره دست اول باشیم. همه آدم‌ها در عرض همدیگر قرار دارند و تقریبا همگی جزء لازم نمایشنامه‌اند. جوری هستند که انگار تصادفی با آنها برخورد کرده‌ایم و بر حسب اتفاق حرف‌هایشان را شنیده‌ایم و شاهد اعمالشان در لحظه‌های گذرای زندگی‌هاشان هستیم.
هیچ گونه کشمکشی در کار نیست. آدم‌ها نه مبارزه می‌کنند نه شکست می‌خورند و نه حتی از خود دفاع می‌کنند و نه به حل مشکلاتی که در برابرشان قرار دارد می‌پردازند. منتظر حادثه می‌نشینند و تقدیر می‌رانَدشان و تقدیرشان را با شکیبایی تحمل می‌کنند. گویی نیروی اراده‌شان فلج شده است.
در بخشی از نمایشنامه «باغ آلبالو» می‌خوانیم:
«لوباختین: ترن آماده است. خدا را شکر، چه ساعتی است؟

دونیاشا: تقریبا ساعت دو [شمع را فوت می‌کند]، هوا کاملا روشن شده است. 
لوپاختین: ترن چند ساعت تاخیر داشت؟ لااقل دو ساعت [خمیازه می‌کشد و تمدد اعصاب]. عجب آدم نازنینی هستم! چه کار احمقانه‌ای کردم.
مخصوصا آمدم اینجا که بروم ایستگاه پیشوازشان و مثل دیو خوابیدم...روی صندلی نشسته بودم که خوابم برد... چقدر زننده. شما بایستی بیدارم می‌کردید».